آریان : مرد آریایی

اهدای خون، اهدای زیندَگانی!

سلام. سه شنبه ١٤ ژوئن (24 خرداد) روز جهانی اهدای خون بود و من و بابایی هم از طرف سازمان انتقال خون برای شرکت تو جشنشون دعوت شده بودیم. (آخه بابایی جزو اهداکنندگان مستمر خونه و تا حالا حدود ٢٠ باری خونشو کردن تو شیشه!) منم امسال عید یه بار با عمه ات رفتیم خون دادیم. من که اصولا" بادمجون بمم و طوریم نشد، اما عمه بیچاره ات طفلک تا ده روز بازوش قد یه توپ ورم کرده بود و کبود و قرمز شده بود. همش به خانومه فحش میداد که بلد نبوده سرنگو بزنه تو رگم و.... (حقم داشت بیچاره، باید میدیدیش!) خلاصه ساعت ٥ بعد از ظهر رفتیم مراسم (تالار شهید آوینی) و با چه مکافاتی جای پارک پیدا کردیم، بماند! از نکات جالب مراسم این بود که آقای حسین ساری اصلانی که ...
30 خرداد 1390

بابا لوزت مفالک!

بابایی لوزت پیشاپس مفالک! ایشاا... سال دیگه خوتم شصخا" این لوز بزلگ رو بهت تفلیک بگم. اینجوری: تفلد امام علی هم مبارکش باشه. (وای من عاشق تابلو های استاد فرشچیانم.)   حتما" آدم خوفی بوده که همه دوسش دارن دیگه! حتما" زورشم خیلی زیاد بوده! چون مامانم هر وقت من بخواهم افتاد زمین(فعل آینده استمراری اختراع شده؟!) میگه: یاعلی! (تازه شم یکی از دوستام  وقتی به دنیا اومده، به مامانش گفته "یااااااااااااا علیییییییییییی!!!" ) آقا نوبتیم باشه نوبت منه. روزت مبارک مرد خوب خونه. ایشاا... سایه ات سالهای سال رو سر آریان و پرنیان و مادر خونه (شوهر ذلیلی رو!) باشه.   ...
30 خرداد 1390

مامانی لوزت مفالک!

سلام به مامان خوب خودم. از اونجاهی که من از همین حالا حتی به عنفان یه کرم کوشولو موجودیت دالم و از تمام حقوق قانونی و طبیهی یه موجوت زنده برخولدارم، در مقام فلزند ارشد شوما بل خودم لازم میدونم که لوز مادلو بهت تفریک بگم. میخواستم جلو جلو (شما بهش میگین پیشاپیش!) به خاطر همه زحمتایی که میکشی تا من پسلت بشم، ازت مرسی! به خاطل ٩ ماهی که قراره از توی شکمت دست بکنم تو حلقت و باعث حالت تهولت بشم، بهت لگد بزنم و سیخونک و غلغلکت بدم (به قول بچه محلا: خِتی مِتی!) و هی روی کمرت شیرجه بزنم و تو از درد کمر و سنگینی بقچه ای که بستم به شکمت کلافه بشی اما با تمام اینا صبولانه و با لبخند منتظر دیدنم بمونی، ازت موتوشکرم. (واای مامانی، واقها" چ...
3 خرداد 1390

یادت میاد اون وقتا...؟

آریان جونم شما یادت نمیاد عزیزم. منم داشت یواش یواش بعضیاشون یادم می رفت یه جایی اینارو دیدم، گفتم برات بزارم تا بعدا" اگه خودمم یادم رفت، خودت بخونی و تو خاطرات بچگی مامانی سهیم بشی. (شاید بعضیاش برات عجیب و غریب یا باور نکردنی باشه. اما مامی و هم سن و سالاش با هرکدوم از این خاطره ها دورانی داشتن!) به سلامتی بچه های قدیم که با ذغال واسه خودشون سیبیل میذاشتن تا شبیه باباهاشون بشن نه بچه های الان که ابروهاشونو بر میدارن تا شبیه مادراشون بشن!!! 1. یادت میاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم! 2. یادت میاد شبا بیشتر از ساعت 12 تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت 12 سرود ملی و پخش می کرد و قطع می ش...
2 خرداد 1390

نتیجه امتحان ارشد

سلام کوشولوی ناز خودم. چطور مطوری؟ باید بگم دیروز نتیجه آزمون ارشد اومد و مامانت مجاز شد. البته رتبه اش زیاد خوب نشده چون اصلا" درس نخونده بود. اما به هر حال برای کسی که نخونده بود مجاز شدنم خیلی بود. (وای اگه قبول بشم چی میشه!) تا خدا چی بخواد.... و اینو همش از لطف باباییت دارم که به زور سرنیزه منو فرستاد سر جلسه! مرسی بابایی خوب آریان.... ایشاا... یه روز بیاد نتیجه ارشد و دکترای تورو توی اینترنت ببینم و از رتبه تک رقمیت خوشحال بشم.... ...
2 خرداد 1390

عكسهای لو رفت از پارتی جنجالی در شمال تهران

اين پارتي بمناسبت جشن تولد يكسالگی دختر يكی از برج سازان تهران برپا شده بود. تصاويری كه مشاهده می فرماييد از اين مراسم لهو لعب گرفته شده است. اكثر دختر و پسرهای حاضر در اين پارتی در زمان دستگیری در حالت زننده ای در كنار هم خوابيده بودند.         قسمت جکوزی و استخر ساختمان پارتی           حركات ناشايستي كه از دختران و پسران حاضر در پارتي مشاهده شد   واکنش تعدادی از دختران و پسران پس از دیدن برادران خدمت گذار نیروی انتظامی           ...
2 خرداد 1390
1