آریان : مرد آریایی

میخوام غربالت کنم!

سلام به جوجوی خودم. خوبی؟ جات گرم و راحت هست؟ امروز تو ١٦ هفته و ٢ روزته و میخوام ببرمت آزمایش غربالگری ازت بگیرم. جونم برات بگه که این آزمایشو معمولا" بین هفته ١٥ تا ٢٢ جنینی برای بررسی سلامت جنین انجام میدن. دکترت گفته برم آزمایشگاه پاستور یا پارس. حالا دیگه نمیدونم سر از کدوم در میارم.... یه هفته دیگه تو ٤ ماهو تموم می کنی و پا میزاری توی ماه پنجم و من هنوز وجودتو به هیچکی اعلام نکردم، حتی به مادرم....... نمیدونم..... شاید این خودخواهی به نظر برسه، اما دلم میخواد تا هرزمان که تونستم تورو مث یه راز کوچولو توی دلم نگه دارم......... تو تنها چیز با ارزشی هستی که من دارم و فعلا" فقط و فقط مال خودمی...... چند شب پیش یه مستند میدیدم از ا...
17 بهمن 1390

تفلت

سلام پسلم. خوفی؟؟؟ دیروز تفلت مامانی بید. ( والبته کریسمس و تولد مسیح!) یکی از فامیلای بابایی هم مرده بود که ما مجبور شدیم برای مراسمش بریم و شام هم رفتیده شدیم (فعلو حال کردی؟! تو یاد نگیری ها! وگرنه فردوسی تنش تو قبر می لرزه! فردوسی کیه؟ خب بابای ادب پارسیه میگن!!! حالا کار نداریم در مدح کی چی گفته، یه چیزی تو مایه های دانته آلیگیری ایتالیاییاست، اونو که حتما" میشناسی...) خلاصه این بود که مراسم تفلد عید شما مبارک ما افتاد به امروز. من هنوز باباتو ندیدم. اما بابایی قرار بود امشب بره کیش که برنامه اش افتاد به ١٩ دی ماه. قرار بود از اونجانه واسم (یعنی واسمون) یه دوربین خوشگل بیاره تا لحظات شکوفا شدن تورو از دریچه اون ذره ذره به تماشا ...
5 دی 1390

ایمیل بی صاحاب!

یکی از یاران شفیق روزی خاطره ای را از یکی از اقوام درجه یک خود برایم نقل می کرد که تا بای بسم اللهش را گفت بنده تا نون پایانش رفتم و گفتم اتفاقا" چند روز پیش این داستان برایم ایمیل شده بود! بیچاره دوستم ماتش برد بود و با چشمان گرد گفت اما این ماجرا ٢-٣ روز پیش برای فلان کس افتاده! گفتم دو حالت دارد، یا این دهکده جهانی آنقدر در زمینه های خاله زنک بازی پیشرفت نموده است که خبرهایی از این دست تا از دهان طرف در نیامده، به گوش همگان می رسد، یا فرد مزبور با شخصیت اصلی داستان همذات پنداری نموده است، مثل اینجانب که مدام خودم را با موجوداتی از قبیل جودی ابوت وآن شرلی و دیگر شخصیتهای پروانه ای از این دست، اشتباه می گیرم! خلاصه غرض از ذکر این قضیه...
29 آذر 1390

خزعبلات!

سرم از حوصله در رفته! دلم میخواد ببندم این صفحه تکراری را و یک صفحه blank باز کنم و زل بزنم تویش....... نقاشی کنم تویش هر آنچه را ذهن ژولیده ام می تند...... خطوطی که از هزاران نقطه تشکیل شده، نقطه، نقطه، نقطه............. ... می نشینم جلوی تلویزیون بی هدف، و هی کانالهای همسایه را عوض می کنم به امید حرف تازه ای، نوای دلنشینی، نگاه متفاوتی.... زندگی ِمالامال از روزمرگی، هیچ رقمه به گروه خونمان نمی خورد آقا! مگر زور است؟ نمیدانم.... شاید روزی دلم را پس دادم جایش کمی امعا احشا گرفتم، دست کم بیرون رویم روبراه می گردد!   
28 آذر 1390

قبولی ارشد مامی

سلام به تنها پسرم که امیدوارم.... خبری نیست جز انتظار کشنده مادری دلخسته. پویان جون!(من وقتایی که خیلی دلم تنگ میشه توی دلم تورو پویان صدا می زنم، آخه بابات از پویان خوشش نمیاد!) شدیدا" دلم میخواد با یکی درددل کنم. یکی که هیچی از درددلام نفهمه. (رده سنی الف!) دلم میخوام رو شونه های ظریف و کوچیک یکی مثل تو اشکامو جاری کنم.... بغض تلخی که گلومو فشار میده، خیلی اذیتم می کنه، حسرت فرصتای از دست رفته و مشکلاتی که تقصیر هیچکی نیست، یکی نیست که حداقل متهمش کنیم و با احساس مظلوم انگاری یه کم خودمونو سبک کنیم! به هر حال زندگی منتظر من و تو نمیشینه عزیزکم، و اگه امروز به حسرت دیروز بشینیم، یقینا" فردا رو با حسرت امروز از دست خواهیم...
11 مهر 1390

مامانی لوزت مفالک!

سلام به مامان خوب خودم. از اونجاهی که من از همین حالا حتی به عنفان یه کرم کوشولو موجودیت دالم و از تمام حقوق قانونی و طبیهی یه موجوت زنده برخولدارم، در مقام فلزند ارشد شوما بل خودم لازم میدونم که لوز مادلو بهت تفریک بگم. میخواستم جلو جلو (شما بهش میگین پیشاپیش!) به خاطر همه زحمتایی که میکشی تا من پسلت بشم، ازت مرسی! به خاطل ٩ ماهی که قراره از توی شکمت دست بکنم تو حلقت و باعث حالت تهولت بشم، بهت لگد بزنم و سیخونک و غلغلکت بدم (به قول بچه محلا: خِتی مِتی!) و هی روی کمرت شیرجه بزنم و تو از درد کمر و سنگینی بقچه ای که بستم به شکمت کلافه بشی اما با تمام اینا صبولانه و با لبخند منتظر دیدنم بمونی، ازت موتوشکرم. (واای مامانی، واقها" چ...
3 خرداد 1390

نتیجه امتحان ارشد

سلام کوشولوی ناز خودم. چطور مطوری؟ باید بگم دیروز نتیجه آزمون ارشد اومد و مامانت مجاز شد. البته رتبه اش زیاد خوب نشده چون اصلا" درس نخونده بود. اما به هر حال برای کسی که نخونده بود مجاز شدنم خیلی بود. (وای اگه قبول بشم چی میشه!) تا خدا چی بخواد.... و اینو همش از لطف باباییت دارم که به زور سرنیزه منو فرستاد سر جلسه! مرسی بابایی خوب آریان.... ایشاا... یه روز بیاد نتیجه ارشد و دکترای تورو توی اینترنت ببینم و از رتبه تک رقمیت خوشحال بشم.... ...
2 خرداد 1390
1