آریان : مرد آریایی

مامانی لوزت مفالک!

1390/3/3 13:29
نویسنده : مامان پپو
987 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به مامان خوب خودم.

از اونجاهی که من از همین حالا حتی به عنفان یه کرم کوشولو موجودیت دالم و از تمام حقوق قانونی و طبیهی یه موجوت زنده برخولدارم، در مقام فلزند ارشد شوما بل خودم لازم میدونم که لوز مادلو بهت تفریک بگم.

آرزوهای مادر

میخواستم جلو جلو (شما بهش میگین پیشاپیش!) به خاطر همه زحمتایی که میکشی تا من پسلت بشم، ازت مرسی!

به خاطل ٩ ماهی که قراره از توی شکمت دست بکنم تو حلقت و باعث حالت تهولت بشم، بهت لگد بزنم و سیخونک و غلغلکت بدم (به قول بچه محلا: خِتی مِتی!) و هی روی کمرت شیرجه بزنم و تو از درد کمر و سنگینی بقچه ای که بستم به شکمت کلافه بشی اما با تمام اینا صبولانه و با لبخند منتظر دیدنم بمونی، ازت موتوشکرم. (واای مامانی، واقها" چه تحملی دالی ها!)

به خاطل درد تحمل ناپذیر به دنیا اومدنم و دردسرای بعدیش واقها" ببشخید، بوخودا اگه یه جور کم دردتر میشد بزنم بیرون، حتما" حتما" از یه راه دیگه در میومدم و  نمیزاشتم کار به خون و خونلیزی و چاقوکشی بکشه. نیشخند

به خاطر همه شبایی که قراره من گریه بُتونم و شوما نخوابی و منو مث گیتار بخل کنی ازت تشکل کنم!

به خاطر اینکه هی شیر میخورم و هی بالا میارم و هی گلاب به روت خودمو خلاب می کنم بوخودا شرمنده ام، وختی می بینم دستات از شستن زیاد شونصد تا لباس و پیشبند و وسایل من پوست پوست شده و گاهی وختا از شدت خستگی در حال شیر دادن به من چشات میره، نمیدونی چقد دلم بلات میسوزه، فک نکن اینالو نمیبینم و حواسم نیست ها! ولی به جون دیوید (گاو خال خالیتو میگم که خیلی دوسش داری) کالی از دستم برنمیاد...  

به خاطر اینکه هی ملیض میشم و هی گریه می تونم و هی آب دماخم آویزونه و تو هم هیچ کالی نمی تونی واسم بکنی و هی غصه میخوری؛ مهذرت! گریه

به خاطر اینکه تا ظرف غذا رو میاری نزدیکم پنج تا انگشت مبارکو فرو می کنم توش و میمالم به هیکل نازنینم ببخش دیگه، خب بچه ام، بچه باید بازی کنه تا استهداداش شوکوفا بشه! هورا

به خاطر اینکه هی دلم میخواد وقتی از سر کار میای و کلی خسته ای و یه عالمه کار نکرده داری، ازت میخوام همه چیو ول کنی و منو ببری پارک هواخوری، لوطفا" درکم کن، بچه به هواخوری احتیاج داره آخه! سبز

به خاطر اینکه برعکس شما بچه های دیروز پریروزی تا یه دونه ٢٠ میگیرم یا کار نسبتا" خوبی ازم سر میزنه، هی مستقیم و غیر مستقیم ازت کادو می خوام ، توجه داشته باش که بچه های امروزی احتیاج به عوامل انگیزشی دارن و اصلا" فکر نکن اینا یه جور باجه!!  

به خاطر اینکه گاهی بد حرف میزنم، رفتارای دور از انتظار شما رو انجام میدم و باعث دردسرتون میشم، چیکار میشه کرد دیگه؟ زمونه عوض شده داداش!، نیازا عوض شدن، درخواستا عوض شدن، توقع ها عوض شدن، دنیای ما با دنیای شوما فرق فوکوله! شیطون

به خاطر اینکه به جای گوش دادن به نصیحتای تو و بابایی ترجیح میدم هی چپ و راست خرابکاری به بار بیارم و اسمشو بزارم «تجربه کسب کردن»، از تو یکی انتظار نداشتم دیگه مامان فرهیخته! مگه خود شماها چطوری زندگی کردین؟ از اول همینطوری همه چیزو میدونستین؟ خب شماهام اشتباه زیاد کردین تا به اینجا رسیدین دیگه!

به خاطر اینکه گاهی «دوست ناباب» باعث میشه به «زغال خوب» فکر کنم و امید و آرزوهای تو و بابایی یادم میره، چیه؟ انتظار داری ازت عذرخواهی کنم؟ عمرا"!  

به خاطر اینکه به حرفاتون گوش نکردم و ازتون دور شدم و نزدیک بود بدبخت و بیچاره بشم ولی شما به موقع نجاتم دادین و منو به مسیر درست زندگی راهنمایی کردین، واقعا" ازتون ممنونم.

به خاطر اینکه تا لحظه آخر عمرتون از حمایت و تلاش برای خوشبختی من دست برنداشتید و عمرتونو به پام ریختین و خودتون مث شمع آب شدین؛ ازتون سپاسگزارم. تشویق

به خاطر اینکه درس زندگی رو به من آموختین و بهم نشون دادین که چیزای بسیار زیبایی هم توی دنیا وجود دارن که ارزش زندگی و تلاش و مبارزه رو دارن، درود! ماچ

مامانی جونم، خسته نباشی! امیدوارم روزی برسه که بتونی به معنای واقعی به وجود من افتخار کنی و حاصل دسترنجتو پربار و زیبا ببینی.  

مامانی جونم، دوستت دارم شدید! به مدت مدید! قلب

از طرف : آریان تو!

مادر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

زينب عشق مامان و بابا
3 خرداد 90 12:42
سلام عيد شما مبارك
محمد گیان
3 خرداد 90 13:03
سلام روزت مبارک خاله خیلی زیبا نوشتی
آریان جون
3 خرداد 90 13:31
سلام آریان کوشولو عزیز
تو کی دنیا میای؟؟؟؟
امیدوارم مثه من نی نی گریه کنی نباشی و مامانت و اذیت نکنی
من منتظرم وقتی دنیا اومدی زودتر ببینمت
مواظب مامانت و خودت باش
مامانی و اذیت نکن آخه من تو شکم م امانم هم خیلی اذیتش کردم


چشم هم نام عسیس! سعی خودمو می کنم!
مریم
3 خرداد 90 15:11
سلام روز مادر بر شما مادر آینده مبارکههههههههههههه مرسی به وبلاگ ما سرزدین خاله جونیییییییییییییی
مدرسه ی مامان ها
3 خرداد 90 20:14
سلام ممنون که به مدرسه ی مامان ها سر زدید شما رو به لیست دوستانمون اضافه کردیم
مامان ستایش و ساجده
4 خرداد 90 20:28
سلام خیلی خوب بود انشاالله بزودی افتخار میده به دوقلوهای منم سری بزن
مامان ماهان
5 خرداد 90 15:55
خیلی ناز نوشتی الهی بزودی نی نی نازت بیاد تا برامون ازش بنویسی
مامان تربچه
6 خرداد 90 11:20
آراین جون
یادت رفت به خاطر پشت در دانشگاه نشستن و دعا خوندن واسه قبولی در کنکور، اومدن به خواستگاری دختر مورد علاقت، بزرگ کردن بچت و ... از مامانت تشکر کنی!



راست میگی خاله. از بس عجله داشتم یادم لفت اونارو بنویسم. مسی که گفتی!
مامان پارسا جون
9 خرداد 90 1:13
خیلی قشنگ نوشتی عالی بود

پس این آریان جونه ما کی میخواد تشریف فرما بشه خاله جون مردیم از انتظار به خدا


خاله من میخوام بیام ها! اما مامانم گفته بهار باید بیای، مام حرف گوش کنیم خفن! هی این پا و اون پا می کنیم تا تابستون بشه مامانی رخصت بده. شوما با این مامان سخت گیرم یه مذاکره ای چیزی بکنین شاید سر عقل اومد. 6 ماهه واسه اومدنم هی دست دست میکنه! خسته شدم دیگه!
ملی(مامانه نقطه )
9 خرداد 90 10:05
عزیزم چه کار جالبی کردی از حالا داری می نویسی از دوستی تون خیلی خوش وقتم منم لینکتون می کنم .
مامان قندعسل
10 خرداد 90 12:12
سلام خیلی شیرین نوشتیادم وقتی مطالبتو میخونه فکر میکنه شیش تا بچه بزرگ کردی ناقلا