آریان : مرد آریایی

یادت میاد اون وقتا...؟

1390/3/2 9:10
نویسنده : مامان پپو
2,006 بازدید
اشتراک گذاری

آریان جونم شما یادت نمیاد عزیزم. منم داشت یواش یواش بعضیاشون یادم می رفت یه جایی اینارو دیدم، گفتم برات بزارم تا بعدا" اگه خودمم یادم رفت، خودت بخونی و تو خاطرات بچگی مامانی سهیم بشی.

(شاید بعضیاش برات عجیب و غریب یا باور نکردنی باشه. اما مامی و هم سن و سالاش با هرکدوم از این خاطره ها دورانی داشتن!)

به سلامتی بچه های قدیم که با ذغال واسه خودشون سیبیل میذاشتن تا شبیه باباهاشون بشن نه بچه های الان که ابروهاشونو بر میدارن تا شبیه مادراشون بشن!!!

1. یادت میاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم!

2. یادت میاد شبا بیشتر از ساعت 12 تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت 12 سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد….

4. يادت مياد ساعت 9.30 هر شب با این لالایی از رادیو میخوابیدیم: گنجیشک لالا مهتاب لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا…لالالالایی لالا..لالایی لالالالایی لالا ..لالایی..گل زود خوابید مثل همیشه قورباغه ساکت خوابیده بیشه…جنگل لالا برکه لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا

5. يادت مياد زمستون اون وقتا تمام عشقمون این بود که رادیو بگه مدرسه ها به خاطر برف تعطیله!

6. يادت مياد: علامتی که هم اکنون میشنوید، اعلام وضعیت قرمز است و معنا و مفهوم آن اینست که حمله هوایی انجام خواهد شد! محل کار خود را ترک و به پناهگاه بروید.

7. یادت میاد: کوچولو ها کوچولوها دستاتون بدیم به ما بریم به شهر قصه ها.

8. یادت میاد: گنجشگکه اشی مشی، لب بوم ما نشی، بارون میاد تو خیس میشی، میفتی تو حوض نقاشی….

٩. یادت میاد خط کشهائی که محکم می زدیم رو مچ دستمون دستبند می شد.

1٠. یادت میاد با ذوق و شوق تلویزیون تماشا می کردیم یهو یه تصویر گل و بلبل میومد: ادامه برنامه تا چند دقیقه دیگر...

١١. یادت میاد کارت صد آفرين مي‌دادن خر کیف مي‌شديم، هزار آفرين که مي‌دادن خود خره مي‌شدیم!

١٢. یادت میاد این بازیو: پی پی پینوکیو (2) پدر ژپتو، گُ گُ گُربه نره (2) روباه مکار!

١٣. یادت میاد خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی.

١٥. یادت میاد تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم

١7. یادت میاد قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع میشد، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون.. که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچها چه بلایی سرشون اومده؟؟ آخر برنامه هم نقاشیهای فرستاده شده بود که همّش رنگپریده بود و معلوم نبود چی کشیدند. تازه نقاشیها رو یک نفر با دست میگرفت جلوی دوربین، دستش هم هی میلرزید!! آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و نوجوان

١8. یادت میاد یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه. یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و میگفت: آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم.

٢0. یادت میاد تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست.

٢١. یادت میاد یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان …

٢٢. یادت میاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرك خسته ميشه… بالهاشو زود ميبنده… روي گلها ميشينه… شعر ميخونه، ميخنده

٢٣. یادت میاد اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررر رتررررررررررررر صدا میداد!

٢٤. یادت میاد خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم!

٢٥. یادت میاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه

٢٦. یادت میاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است… قیییییییییییییییییییییییییییییییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو سنگر، کیسه های شن پشت پنجره های شیشه ای، چسبهایی که به شیشه ها زده بودیم، صدای موشکباران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک سیگار روشن میکرد از همه طرف صدا بلند میشد: خامووووووش کن!!! خامووووووش کن!!!!

٢٧. یادت میاد اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده؟

28. یادت میاد وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم

29. یادت میاد تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ…

30. یادت میاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو

31. یادت میاد مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون!

32. یادت میاد پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.

33. یادت میاد وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده

34. یادت میاد گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشي مي كشيديم. بعد تند برگ ميزديم ميشد انيميشن!

35. یادت میاد صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود.

36. یادت میاد آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن!

37. یادت میاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه.

38. یادت میاد تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم.

39. یادت میاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل.

40. یادت میاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!

41. یادت میاد افسانه توشی شان رو!!

42. یادت میاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم

43. یادت میاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما، از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر…!!

44. یادت میاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه “برگه امتحان” گنده نوشته بودن

45. یادت میاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است. این مجموعه دریچه ایست به سوی….. (دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو)

46. یادت میاد با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه

47. یادت میاد هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح، رادیو برنامه “بچه های انقلاب” رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم

48. یادت میاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود

49. یادت میاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !

50. یادت میاد اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان جون
27 اردیبهشت 90 15:33
خیلی قشنگ بود
منو برد به اون وقتا
یادش بخیر
مرسی عزیزم

خواهش می کنم.

مامان تربچه
27 اردیبهشت 90 16:26
وووووووووواااااااااااااااایییییییییییییی خدای من ن رو بردی به سرزمین قصه های دووووووور البته چندتاش به سن من نمی خوره راستی مرسیییییییی به خاطر دعایی که کردی. خاله نرگس امروز به قول خودشون "تلقیح" داشتن. هنوز توی خماری هستم! فردا می رم دیدنشون و تمام جزئیات روش و عمل و ... رو میپرسم پوکیییییییییدم از فضولی حتما فردا شرح ماجرا رو می ذارم توی وب (البته اگه روم بشه چیزی بپرسم!)
محمد
28 اردیبهشت 90 9:16
سلام آريان جان اينارو كه مامان پيو نوشته من كه سر در نياوردم ولي بابام كه داشت ميخوند از تعجب دهنش وا مونده بود و لبخند بهت انگيزي هم داشت. باباي محمد: خيلي ممنون كه ما رو به دهها سال پيش بردين. بسيار جالب بود. يهروزي هم با خوندن اين وب نوشت ها نينيهامون ذوق ميكنن و ميگن يادش به خير!
محمد
28 اردیبهشت 90 9:18
با اجازتون كليد باغتون رو گذاشتم رو تاقچه خودمون
مامان تربچه
28 اردیبهشت 90 9:21
پپو جون خیالت راحت تو پارتیت کلفته 28 هم قبوله!
مامان ماهان
28 اردیبهشت 90 15:06
یادش بخیر چه روزایی بود
مامان پارسا جون
30 اردیبهشت 90 0:11
خیلی جالب بود خانومی کلی کیف کردم البته فقط اونایی رو که به سنم میخورد یادم اومد