آریان : مرد آریایی

زایمان زودرس!

1390/5/15 9:07
نویسنده : مامان پپو
1,700 بازدید
اشتراک گذاری

آریان عزیزم. ببخش که مدتیه باهات حرف نمی زنم. سرم کمی شلوغه.

جون مامان برات بگه که خاله رعنا (زن دوست بابایی) پریروز زایمان کرد و دختر کوچولوشو ٧ ماهه به دنیا آورد. روز قبلش ظاهرا" سردرد داره و وقتی فشارشو چک می کنه می بینه فشارش بالاست و میرن بیمارستان، اونجام فشارش بالاتر میره و حتی به ١٨ روی ١٥ میرسه! طوری که دکترش گفته بود اگه فشارش پایین نیاد باید ختم بارداری رو اعلام کنن. با کلی آمپول و سرم سعی کردن فشارشو پایین بیارن که مدام نوسان داشت. بالاخره مجبور شدن سزارینش کنن و نی نی و مادرو از خطر نجات بدن. توی بیمارستان بیستون که گفته بود دستگاه برای نگهداری بچه نداریم و باید ببرینش امام رضا(نه خود امام رضا ها! بیمارستانش!) بعد که اونجا رفته بود و سزارینش کرده بودن، گفته بودن اینجا همه دستگاههامون ظرفیتشون تکمیله و باید بچه رو ببرین امام حسین! این شده که مادر و دخترو از همون اول از هم جدا کرده بودن. مادرش بیچاره بعد از این همه دردسر هنوز دخترشو ندیده بود. دکترشم چ. بود که چون توی بیمارستان بیستون زایمان میکرد و اینو منتقل کرده بودن، اون شب دکتر کشیک بچه شو به دنیا آورده بود!

فکر کن! ٩ ماه بری پیش یه دکتر و پول ویزیت بریزی تو حلقش و حالا وقتی بهش احتیاج داری به این راحتی مجبور بشی تن به دکتری بدی که اصلا" نمیشناسیش. (خوب شد دکتر نشدم ها!)

نی نی اونا توی هفته ٣٠ بارداری به دنیا اومد و الان توی دستگاهه. دیشب من و باباهی رفتیم دیدنش. (البته باباهی روز زایمان اونجا بود و نی نی رو دیده بود. وقتی اومد خونه با هیجان و افتخار گفت: بالاخره بچه شو به دنیا آوردیم!!) نمیدونی چه جثه بانمکی داشت.رشد طولیش تقریبا" کامل بود اما خیلی لاغر و نحیف بود. (آخه نی نی ها معمولا" توی ٢ ماه آخر وزن میگیرن.) خلاصه شبیه یه موش کوچولوی بامزه بود.

هیچکدوم از فامیلای مامان و بابای این نی نی کوچولو اینجا نبودن و شب اول طفلکی باباش خیلی هول کرده بود. من و بابایی خیلی براشون دعا کردیم. آخه خاله رعنا تجربه یه سقط هم قبل از این داشت و اگه خدایی نکرده برای این یکی هم اتفاقی میفتاد، خیلی بد میشد.

واقعا" دوران بارداری دوران حساس و سختیه. زن عمو فاطمه هم هفته پیش توی حموم دچار افت فشار شده بود و از هوش رفته بود. فقط خدا رحم کرده بود از پشت افتاده بود و خدا رو شکر به پسرعموت آسیبی نرسیده بود.

خدا کنه هرکی نی نی تو دلش داره، به سلامت اونو به دنیا بیاره و چشم انتظارای نی نی هم با خبر خوشی دلشون شاد بشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان تربچه
6 مرداد 90 19:56
وای
حالا هر دو زائو و بچه هاشون خوبه؟


آره خدا رو شکر هر دو خوبن.
مامان پارسا جون
14 مرداد 90 11:08
خدا رو شکر که خوب شدن.