آریان : مرد آریایی

آنتی بازی!!

1390/2/19 15:47
نویسنده : مامان پپو
1,508 بازدید
اشتراک گذاری

به به سلام به آریان گل خودم!

چطور مطوری وروجک! (حرف زدن یه مادر فرهیخته رو باش! عزیزم اگه مامانی اینجوری حرف میزنه شما لطفا" یاد نگیر! زشته لاتی حرف زدن! سنگین باش!)

امروز از ساعت ۶:۳۰ صبح رفتم تو صف یه آزمایش که آنتی بادی های بدنو نمیدونم چی چی میکرد. این آزمایشم دکتر ماما نوشته واسه چک های قبل از بارداری.

چون این آزمایشو فقط آزمایشگاه مرکزی داشت منم تا رسیدم شماره ۳۳۸ بهم افتاد و این یعنی اینکه باید حالا حالا ها تو صف می موندم. نمیدونم این کلانشهر! چرا فقط باید یه آزمایشگاه مرکزی داشته باشه؟

بابایی بیچاره هم طفلک هیچی نگفت و با من منتظر موند.

مردم نمیدونم از ۴ صبح بود از کی بود ریخته بودن تو آزمایشگاه. خیلیا معلوم بود از روستاها اومده بودن با اهل و عیال و کلهم اجمعین اولادشون و با قمقمه و گاز پیک نیکی و کلمن و .... یکی اینور بچه شو تو جوب آب سر پا گرفته بود٬ یکی اونور دست پدر پیرشو که به زور قدم برمیداشت گرفته بود٬ یکی سر شوهره غر میزد که چرا زودتر نیامدیم نوبت بگیریم؟ یکی بین اون همه ماشین که از شب قبل پارک شده بودن جلوی در آزمایشگاه به زور میخواست ماشینشو بچپونه....

خلاصه صحرای محشری بود واسه خودش!

مام نشسته بودیم توی ماشین و هر زوجی که از در آزمایشگاه بیرون میومدن یا میرفتن تو رو دید می زدیم و رفتار و حرکاتشونو  تجزیه و تحلیل می کردیم. جالب بود!

جونم برات بگه آریان جون مامانتم ۲-۳ روزه که ویار آش عباسعلی (ویارهای قبل از بارداری!!) کرده بود و هرچی بابایی می گشت پیدا نمیکرد!

بابایی کلافه شده بود انگار! البته واقعا" بهش حق میدم هنوز از دست شیطنتای مامانت یه آب خوش از گلوش پایین نرفته باید دردسرای تورو هم بهش اضافه کنه! آخی خیلی دلم واسش میسوزه! من که آدم نشدم٬ آریان جون حداقل تو زیاد بابایی رو اذیت نکن بچه! گناه داره به خدا!

خلاصه بعد از بوق و اندی بالاخره خونمونو کردن تو شیشه و رفتیم یه آش عباسعلی توپ زدیم تو رگ! (البته فکر کنم از این آش عباسعلی به DNA تو هم برسه! پس نوش جونت! )

اینم از این آزمایش آنتی بازی!!! احساس می کنم دارم قدم قدم به تو نزدیک میشم. حس قشنگیه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)