آریان : مرد آریایی

یک روز با مادر در خانه

1390/9/3 14:53
نویسنده : مامان پپو
664 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بابایی. خوفی؟

امروز بعد از مدتها من و مامانی توی خونه با هم تنها بودیم. انگار مامانی تنهایی رو دوست داره. چون امروز خیلی حالش خوب بود.

تا ساعت ١٠ با مامانی خوابیدیم. بعدش پاشدیم با هم به صبحونه توپ خوردیم. مامانی هرچی من دوست داشتمو میخورد! خیلی کیف داشت.

بعد از خوردن صبحونه، مامانی میخواست بساط ناهارو بزاره که یهو دید هی وای من! دیب دمینی نداریم تو خونه. (مامانی میخواست بعد از مدتها لوبیاپلو بزاره.)

خلاصه من و مامی شال و کلاه کردیم و رفتیم سرکوچه برای خرید. مامانی موقع خرید همش حساب کتاب می کرد که وزن خریداش از مقدار محدود بیشتر نشه! (به قول خودش مثل هواپیما باید مراقب اضافه بارش باشه تا جریمه نشه!)

با اینکه خریداش بازم از ٣ کیلو بیشتر شد اما راضی نشد از خیرشون بگذره و توکل به خدا کرد و یه یاعلی گفت و کیسه ها رو برداشت.

البته ناگفته نماند منم یه گوشه یکی از کیسه هارو براش گرفتم!!

در حین پخت غذا مامانی برام چند تا آهنگ خیلی قدیمی گلپا و... گذاشت.

بعدش کارتون "ولی زنبوری" که مامانی هم خودش تا حالا ندیده بودش، و بعد یه تیکه از سریال "خانواده دکتر ارنست" که مامانی زمان بچگیش خیلی اونو دوست داشته رو با هم دیدیم.

 دکتر ارنست

مامانی خیلی حس نوستالوژی بهش دست داد....

 خانواده

سومین کارتونی که دیدیم "بنر" بود که سنجابی بود که یه گربه اونو بزرگ کرده بود و مامان و بابا نداشت. واااای بابایی نمیدونی این بنره چه بامزه می خندید؟!

 بنر

مامانی برام تعریف کرد که توی اکثر کارتونایی که زمان بچگی مامانی پخش میشد، شخصیت اول داستان مامانشو گم کرده بود و دنبالش می گشت!

منم باید بیشتر حواسم به مامانی باشه تا یه وقت گمش نکنم!!!

بعد از اون به مامانی تو شستن ظرفا کمک کردم و منتظر اومدن تو از سرکار شدیم.

این بود گزارش کار اولین روزی که با مامانی تو خونه تنها بودیم!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان تربچه
5 آذر 90 11:22
واااااااای منم رفتم توی حس