آریان : مرد آریایی

خونه مادربزرگه...

1390/5/22 9:08
نویسنده : مامان پپو
669 بازدید
اشتراک گذاری

آریان عزیزم. دیروز بالاخزه خونه ای که خریده بودیم تخلیه شد و من برای اولین بار داخل خونه رو دیدم. یاد خونه مادربزرگه افتادم. یه خونه سنتی دو طبقه با زیرزمین که البته با وجود اینکه قدیمی بود اما ظرافت های خاصی توش بکار رفته بود. یه حیاط نقلی داشت با چند تا درخت (انجیر، پرتقال، انگور و...)

منم که عاشق اصالتم حس نوستالوژیم گل کرده بود حسابی. خیلی حس خوبی داشتم توی اون خونه.

اما چون صاحب خونه قبلی بدون اجازه تمام کابینتای دو طبقه رو کنده بود و برده بود، بابایی خیلی عصبانی شد. (آخه قولشونو به کسی داده بود) طوری که وقتی برگشتیم خونه من که پیاده شدم در پارکینگو باز کنم براش، کنار دیوار وایسادم تا رد بشه، از عصبانیت حواسش نبود و خیلی نزدیک به دیوار وارد شد، طوری که من بین دیوار و در ماشین حبس شدم. یه جیغ کشیدم و باباهی که حواسش به اونور بود، برگشت و منو دید و زد رو ترمز!

من که دراومدم دیدیم در ماشین فرو رفته! (خودروی ایرانی(سمند) چه استحکامی داره که با فشار بدن من فرو رفته بود!! حالا هی بگین: این است خودروی ملی!)

مامانی لای ماشین و دیوار موند، اونوقت ماشینه پرس شد!! خیلی با مزه بود، من که زیاد دردم نگرفت، باباهی هم هی می گفت: بابا فولادزره! بابا پروین-بدن! بابا زن آهنی!

اما اگه تو توی دلم بودی چی؟ از دست این باباهی!!

پ.ن: پریروز باباهی رفت و ٣٠ تومن داد تا ماشینو صافکاری کردن! به سرم زده منم مثل جنیفر لوپز برم و ماتحت مبارکو بدم بیمه کنن!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان سارا
18 مرداد 90 9:31
خيلي بامزه بود. ولي خدا خيلي بهتون رحم كرد.
مامان ماهان
18 مرداد 90 23:39
پپو جونم خدا خیلی بهت رحم کرده
مامان آریان جون
21 مرداد 90 1:09
چه بامزه کلی خندیدم.اما خطرناک بود خیلی اگه آریانییی بود چیییییییییییییی
پارسا جون
21 مرداد 90 10:06
وااااااااااااااای خاله جون....یه کمی ترسیدم...تو رو خدا بیشتر مراقب باشین...خدا رو شکر که به خیر گذشت ولی حال کردم ایول خاله فولاد زره
مامان پارسا جون
21 مرداد 90 18:02
آخی عزیزم حالا خوبه طوریت نشد خدارو شکر
مامان ماهان
22 مرداد 90 10:21
بهترین لحظه ها وقتیست که بهترین ها به یادت باشند. بهترین نیستم ولی به یادتم
مامان فهیمه
25 مرداد 90 13:52
سلام عزیزم: بابا فولاد زره.... چند وقتیه سر نمی زنی....این بود که ما سر زدیم....مواظب خودت باش
مامان تربچه
26 مرداد 90 12:29
واااااااای خوش به حالت من عاااااااشق خونه ی حیاط دارم خدا هم خییییییییییلی رحمت کرده خانمی